چگونه کودکان رادریادگیری فعال کنیم؟

یکی ازچالش های معمول والدین ومربیان بویژه درمقطع دبستان،دلسردی  وعدم همکاری کودکان دریادگیری است.این جمله رابارها ازوالدین شنیده ایم که می گویند:”کودک من بااستعداداست اما علاقه ایی به یادگیری ندارد”.متاسفانه والدین ومربیان بااصراربیش ازحد به درگیرکردن بیشترکودکان درامریادگیری انرژی روانی خود وکودکان راکاهش داده وباشکست مواجه می شوند.درحالیکه تنها لازم است راهکارهایی رابه کارگیرند که کودکان رادریادگیری وانجام تکالیف مدرسه درگیرکنند.

اولین گام دریادگیری موثر توجه به اصل فعال بودن کودکان  وداشتن حق انتخاب به کودکان است.یکی ازنویسندگانی که بعدازقرون وسطی به دادن حق انتخاب به کودکان وآزادی درانتخاب تکالیف نظریاتی ارائه داد موسکا موستن بود که نقش معلم رادرانتخاب تکالف درسی کمرنگ کرد وشرایطی راایجادکردکه کودکان بتوانند ازبین چندین تکلیف درسی نسبتا مشابه انتخاب کنند ومعلم تنها نقش هدایتگرداشته باشد.زمانیکه کودکان قادرباشندتکلیف موردنظرراانتخاب کنند به آنها فرصتی داده ایم که خود رامحک زده،استعدادها،علایق وسبک یادگیری خود راکشف کنند ودریادگیری وانجام تکالیف مستقل شوند.

گام دوم درفعال کردن کودکان،استفاده ازحواس پنجگانه وروش های متنوع دریادگیری است.اگردریادگیری،حواس بینایی،شنوایی،لامسه وجسمی حرکتی به شکل همزمان درگیرشوند یادگیری نهادینه تروآسانتراست.همچنین برای کودکان درمقطع پیش ازدبستان که برای اولین باردرگیرتکالیف مدون افزایش توجه وغیره می شوند ویاکودکان درمقطع اول دبستان درهجی کردن حروف،انجام فعالیت های جسمی –حرکتی به شکل همزمان ودرگیرکردن سایرحواس کارآمد می باشد.به عنوان مثال زمانیکه کودک مجبوراست به مدت یک ساعت تکلیف هجی کردن حروف راانجام دهد باانجام بازی هایی همچون( باصدای آهسته صحبت کن وخوب بشنو،جورکردن حروف الفبا،درست کردن حروف الفبا وچسباندن آن برتخته آهن ربایی)ویا انجام بازی های جسمی حرکتی درحین فعالیت های رسمی یادگیری،می توان میزان فعالیت کودکان راافزایش داد.همچنین باید به ایجادانگیزه وعلاقه درتکالیف یادگیری توجه کرد.بهتراست درانتخاب تکالیف یادگیری،تکالیفی متناسب باتوانایی کودکان انتخاب شوند.محول کردن تکالیف پیچیده وزمان بر،میزان فعالیت کودکان رادرامریادگیری کاهش می دهد.

بهتراست گاهی نقش کودک ومعلم درقالب بازی های ایفای نقش جابه شوند.به عنوان مثال کودک نقش معلم رابازی کرده وتکالیف درسی راتصحیح کند.ایجاد فرصت هایی که کودکان مجبور به بررسی صحیح یاغلط بودن تکالیف درسی شوند،دقت وعلاقه آنها رانسبت به آیتم های یادگیری افزایش می دهد وهمچنین موجب می شود احساس مسولیت بیشتری کرده وبا دقت بیشترامورراانجام دهند.مربیان می توانند کودکان رادرغالب گروه های کوچک دسته بندی کنند وازآنها بخواهند تکالیف درسی رابه هرروشی که مناسب می داند به یکدیگرآموزش وسپس انجام دهند.گروه بندی کودکان ودادن مسئولیت های یادگیری به علاوه برخورداری کودکان ازوسایل کمک آموزشی درهرگروه بستری مناسب جهت تقوت خلاقیت برای کودکان فراهم می سازد.برای ایجادخلاقیت ودرگیری کودکان دریادگیری بایدبرای آنها مسئله ایجادکنیم.مسایلی که کودکان نسبت به آنها کنجکاوی وحساسیت بیشتری دارند.تقویت خلاقیت درکودکان مستلزم ایجادفضایی بدون محدویت وایجادمسایل وبازی هایی باپایان بازاست.منظورازبازی ها باپایان باز،یعنی بازی هایی که قواعدمحدودکننده نداشته باشند وکودکان درهدایت آنها آزادباشند.به اعتقادتورنس نمرات خلاقیت بالا دقیقا به میزان ضریب هوشی بالا منجربه پیشرف تحصیلی کودکان می شود.دقت داشته باشیم که هرقدرکودکان دریادگیری فعال ترباشند،میزان عزت نفس وابراز خود بویژه درمحیط های آموزشی درآنها افزایش خواهدیافت وپیشرفت های تحصیلی چشم گیرتری خواهندداشت.

نویسنده: فرانک نحوی

https://goo.gl/h5GSc5

گزینه های درمان اختلال کابوس در بزرگسالان

درمان های مختلفی می تواند در درمان اختلال کابوس در بزرگسالان مورد استفاده قرار بگیرد. برای نمونه می توان از روش تکرار تصاویر نام برد که در استرس های پس از حادثه (PTSD) کاربرد دارد. در این روش در واقع ما با تکرار مشاهده تصاویر باعث می شویم که کابوس های شبانه با این تصاویر جایگزین شوند.

اگرچه مدارک محکمی در مورد کاربردی بودن روش های دیگر در درمان کابوس وجود ندارد، اما می توان از درمان های دیگر مانند روش های رفتاری-شناختی، هیپنوتیزم و حتی برخی داروها نیز نام برد. البته در مطالعه ای که توسط آکادمی پزشکی خواب آمریکا انجام شده، داروی ضد اضطراب کلونازپام و ضدافسردگی ونلافکسین جایگاهی در درمان این اختلال ندارند و هرگز پیشنهاد نمی شوند

اختلال کابوس در واقع یعنی کابوس هایی که به تعداد بالا اتفاق بیافتند و باعث پریشانی و استرس یا نقص در زندگی فرد بشوند. این پدیده حدود 4% از بزرگسالان را درگیر می نماید که معمولا در پی مشکلات دیگر مانند انزوا و یا PTSD به وجود می آید. همچنین این پدیده می تواند بیماری های روانی نهفته در فرد مانند اضطراب یا افسردگی را تشدید کند.

قدم اول برای حل این مشکل در فرد مراجعه به یک پزشک و در میان گذاشتن این نگرانی با وی می باشد. پزشک نیز باید بیمار را به یک “مرکز بیماری های خواب” معتبر ارجاع دهد تا با وی به نحو احسن برخورد شود. درمان این اختلال در فرد بسیار موثر بوده و می تواند کیفیت خواب و در نتیجه کاهش خواب آلودگی روزانه و میزان هوشیاری را افزایش دهد.

به طور گسترده تر، در مقاله ای که در بالا ذکر شد، پیشنهاد شده که در درمان بیماری های زیر از روش های گفته شده در پایین استفاده شود:
در درمان کابوس های مرتبط به PTSD بهتر است از درمان با تصاویر استفاده شود. روش های دیگر مانند روش های رفتاری-شناختی ( مواجهه، ریلکسیشن، یاداشت کردن و…) برخی داروها مانند اولانزاپیل، ریسپریدون و آریپیرازول، کلونیدین، سیپروهپتیدین، فلوواکسامین، گاباپنتین، نابولین، فنلزین، پرازوسین، تپیرامیت، ترازودین و سه حلقه ای ها بر روی برخی افراد موثر بوده و روی برخی دیگر تاثیری نداشته و حتی برای بعضی افراد مضر بوده است.

مشاهده شده که درمان هایی از جمله درمان های رفتاری-شناختی ( مانند مواجهه، ریلکسیشن، هیپنوتیزم، رویای شفاف، ریلکسیشن پیشرونده عضلات، درمان پویایی خواب، کاهش حساسیت سیستماتیک و روش اعلام حوادث) و داروهایی مانند نیترازپام، پرازوسین و تریازولام در افراد با اختلال کابوس گاهی مفید و گاهی مضر بوده است.

به هر حال داروهای کلونازپام و ونلافاکسین در هیچ موردی پیشنهاد نشده و همیشه مضر بوده اند. لازم به تاکید مجدد است که انتخاب روش مورد استفاده برای هر شخص متفاوت بوده و باید توسط متخصص انجام گیرد. همچنین این مطالعه، مطالعه کاملی نبوده و نیازمند نمونه های بیشتر می باشد.

نویسنده: فاطمه رستمی

https://goo.gl/kFbXgS

لزوم مشاوره و راهنمایی و ضرورت آن در زندگی انسان

در دنیای پر ازدحام و پیچیده امروز که با تغییر و تحولات سریع باعث سرگیجه و اضطراب و آشفتگی می گردد و به موازات گسترش اجتماع و پیچیدگی نهادهای آن مشکلاتی بروز می کند، حضور متخصصین مشاوره و راهنمایی می تواند ضرورت یابد که قبلاً چندان نیازی بدان احساس نمی شده است. در جوامع امروز بشری، روابط اجتماعی روز به روز سست تر می شود و افراد همبستگی عاطفی خود را، که گاهی اوقات می تواند مشکل گشای ناراحتی های روحی باشد، از دست می دهند؛ به طوری که خانواده های زیادی بدون آن که همدیگر را بشناسند و خود را در غم و شادی یکدیگر شریک بدانند، ناآشنا، غریبه و بی خبر از یکدیگر و با فاصله های روحی زیاد در کنار هم زندگی می کنند. خانواده به علت افزایش سطح گرفتاری های شغلی پدر و مادر و مسئولیت هر یک از افراد خانواده در امور مربوط به خود، کارکرد طبیعی خود را از دست می دهد و والدین کمتر فرصت می کنند به درد دل فرزندان خود گوش دهند. در نتیجه، انتظار والدین از متخصصین روانشناس و مشاورینی که بتوانند به صحبت ها و درد دل های فرزندان آنها گوش دهند و مشکلات آنها را حل کنند، بالا می رود و انتظار دارند روانشناسان، مشاوران و درمانگران با ارائه خدمات ویژه ای، این مسئولیت سنگین را به عهده بگیرند. در روابط زناشویی نیز وضع به همین منوال است، و زن و شوهرهای بسیاری خسته و دلزده از رابطه بدون کیفیت خود به مشاورین و روانشناسان و درمانگرها و متخصصین این رشته مراجعه می کنند تا شاید بتوانند روابط خود را از خطر سقوط و فروپاشی حفظ کنند، و باز مسئولیت سنگین حفظ و ارتقای کیفیت روابط خود را به روانشناسان و مشاورین می سپارند. نکته دیگری که با توجه به ضرورت های اجتماعی و تحولات صنعتی و اقتصادی وجود و حضور متخصصین روانشناس، مشاور و درمانگر را ضروری نشان می دهد، آن است که جامعه و روابط بین افراد بسیار پیچیده تر از قبل شده و این باز نیاز دارد به این که متخصصین روابط اجتماعی و روابط بین فردی به ما آموزش بدهند. همچنین در زمینه های شغلی و اقتصادی همه چیز پیچیده تر از قبل شده و تخصص از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است. انسان ها در نظام های بی رحم و پیچیده اقتصادی به شکل پیچ و مهره های ماشین در می آیند و ابعاد انسانی آنها مورد تهدید قرار می گیرد و به جای تأکید بر عزت، شرافت و حرمت انسان، بر تولید بیشتر، سود بیشتر و کارایی هر چه بیشتر و بالاتر انسان تأیید می شود، و خلاصه این که در نظام های پیچیده اقتصادی مسئله توجه به حرمت انسان و خصوصیات انسانی او به دست فراموشی سپرده می شود، و این نظام ها شخصیت او را مسخ می کنند و از او یک ماشین سرد و بی روح می سازند. بنابراین، در داخل نظام های پیچیده اقتصادی لازم است متخصصین روانشناس، مشاور و درمانگرانی حضور داشته باشند تا هدایت انسان ها را بر عهده بگیرند تا لا به لای چرخ دنده های عظیم و سنگین ماشین آلات صنعتی و پیچ و خم سازمان های بزرگ متلاشی و نابود نشوند و بتوانند در جامعه مادی پر از پیچ و خم و عاری از عواطف، مسیر زندگی عاطفی و انسانی خود را دنبال کنند و سرانجام جای درست خود را در جامعه بیابند. دلیل دیگری که ضرورت حضور مشاورین، روانشناسان و درمانگران را در زندگی خصوصی افراد نشان می دهد، تحول جوامع از حالت سنتی و دیکتاتوری به حالت دموکراسی و آزادی است. در نظام های سنتی، و به خصوص در نظام های مبتنی بر حکومت زر و زور، ضوابط و معیارها با آنچه که در یک جامعه آزاد و مبتنی بر اصول دموکراسی وجود دارد کاملاً متفاوت است. در یک جامعه آزاد و مبتنی بر دموکراسی افراد دیگر حق تحمیل عقاید خود را بر دیگران ندارند و به انسان آزادی انتخاب و تصمیم گیری داده می شود و فرد اجازه دارد خودش راهگشای مشکلات خویش و تعیین کننده جهت زندگی خود باشد و اختیار زندگی خصوصی و حتی اجتماعی خویش را خود به دست گیرد. در جوامع آزاد و دموکرات(که جامعه خود ما ایران نیز در حال گذر و رسیدن به چنین شرایطی است)، استعدادها را در بند نمی کنند بلکه فرصت بروز و تجلی به آن می دهند و برای تکامل آنها امکانات مناسبی فراهم می کنند. بدیهی است وقتی به فرد آزادی بدهند و هنگامی که او را تعیین کننده سرنوشت خویش بدانند و مسئله تصمیم گیری را به خودش محول کنند، باید به او این کمک را هم بکنند تا بهترین راه استفاده از آزادی و تعیین خط مشی زندگی خود را به روشنی بشناسد، تصمیمات آگاهانه و معقولی بگیرد و آگاهانه در روند تکامل شخصی و اجتماعی خویش نقش فعالی ایفا کند. در همین جا است که ضرورت حضور مشاورین، روانشناسان و درمانگران احساس می شود که با مشاوره و راهنمایی مفید و کاربردی خود به افراد کمک کنند بهترین تصمیمات را بگیرند و مسیر زندگی خود را هموار سازند. توسعه علوم نیز زمینه ای برای ضرورت مشاورین و روانشناسان و متخصصین این رشته فراهم کرده است و به نحوی خاص ضرورت آن را محسوس کرده است. توسعه علوم موجب پیدایش رشته های علمی بسیار متنوعی شده است و در نتیجه، بر مسئله تصمیم گیری و انتخاب صحیح رشته تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان به شدت تأثیر گذاشته است. بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان نمی دانند که ماهیت این رشته های علمی چیست و آیا برای آن ساخته شده اند یا نه. این که آیا خصوصیات شخصی آنان نظیر علایق، استعدادها، هوش و به طور کلی شخصیت آناه جوابگوی کدامیک از این رشته های علمی است، برایشان مسئله ای است بسیار بغرنج و نامعلوم که نیاز به مشاوره و راهنمایی یک روانشناس متخصص و دلسوز را محسوس می کند. اما، علاوه بر مطالب فوق، اگر در مسئله مشاوره و راهنمایی و اصول حرفه ای متخصصین این رشته قدری دقیق تر شویم، می بینیم که سابقه تاریخی مشاوره و راهنمایی و ضرورت وجود آن در زندگی انسان ها به یکی دو قرن اخیر و از زمان شکل گیری شاخه روانشناسی محدود نمی شود، و سرآغاز آن بسی دورتر از آن است. اصولاً وقتی که ما تاریخ و فلسفه ادیان را مطالعه می کنیم، می بینیم که مشاوره و راهنمایی و بهبود وضع روحی انسان ها برای رسیدن به رشد و تکامل با خلقت و مسأله آفرینش انسان در آمیخته بوده است و همراه با آفرینش انسان، ضرورت مشاوره و راهنمایی او هم مطرح شده است. روی این اصل خداوند متعال به دنبال آفرینش انسان، در هر زمان به اقتضای ویژگی های آن عصر، پیغمبری را که از هر نظر بر دیگران ارجح و مورد اعتماد بوده مبعوث کرده است تا به مسئله خطیر مشاوره و راهنمایی و هدایت بشر، به منظور نیل به سعادت و خوشبختی آنها بپردازد. پس می توان گفت که مفهوم مشاوره و راهنمایی برای اولین بار در مذهب و بعدها در فلسفه مطرح شده است و پیشوایان دینی و فلسفی اولین راهنمایان و مشاورین تاریخ بشری بوده اند. اعزام پیامبران یکی پس از دیگری، و نیز واگذاری نقش پیغمبران به امامان و جانشینان آنان، مبین آن است که مشاوره و راهنمایی همواره در زندگی انسان ها امری لازم و ضروری بوده است و باید به طور مستمر ادامه داشته باشد و فرد متخصص، آگاه و دلسوزی نیز عامل اجرای آن باشد. از این رو، حضور متخصصین مشاور، روانشناس، درمانگر و روانکاو در دنیای پر التهاب امروزی که منجر به گم کردن مسیر اصلی زندگی شده  و سرگیجه و آشفتگی سرسام آوری برای انسان امروزی ایجاد کرده، ضروری به نظر می رسد. از نظر روانشناسی رشد و تکامل، مشاوره و راهنمایی یک ضرورت حیاتی است. این مسئله را می توان از مقایسه نوزاد انسان با نوزاد حیوانات دیگر دریافت. معمولاً نوزاد اغلب حیوانات بر اساس غریزه عمل می کند و رشد جسمانی اش هم بسیار سریع تر از نوزاد انسان است؛ در حالی که رشد جسمانی انسان بسیار آهسته و تدریجی است و اعمال و رفتارش بر اثر یادگیری های محیطی و عوامل عاطفی شکل می گیرد. در نتیجه، نوزاد حیوانات خیلی سریع تر خود را با محیط تطبیق می دهد و زندگی ساده و غریزی و یکنواخت خود را دنبال می کند و عوامل عاطفی و اجتماعی نیز نقش خاصی در شکل گیری موجودیت و هویت او ندارد. اما نوزاد انسان برای سازش با محیط اول باید به حد مشخصی از رشد برسد، و دوم برای هر جزء از رفتارش نیازمند یادگیری، مشاوره، راهنمایی و هدایت است. تا اینجا درباره ضرورت مشاوره و راهنمایی و حضور متخصصین روانشناس، درمانگر و روانکاو مطالبی مطرح شد. حال باید دید که مفهوم راهنمایی و مشاوره چیست؟ راهنمایی و مشاوره، یک هدف کلی دارد و آن کمک به فرد است برای پیدا کردن میسر اصلی زندگی خود و رسیدن به درجات بالاتری از کمال و معرفت و آگاهی، و فراتر رفتن از خور و خواب و خشم و شهوت، که غرایز صرفاً حیوانی هستند. در چارچوب اصول روانشناسی حرفه ای، راهنمایی و مشاوره به معنای مطالعه همه جانبه فرد است، بررسی نظریات و امکانات مختلف برای گسترش بینش و آگاهی فرد و کمک به انتخاب های معقول و سازنده او و در نتیجه درمان مشکلات فرد در یک رابطه عاطفی امن و کنترل شده بین درمانگر و بیمار. گاه همین رابطه عاطفی و امن و کنترل شده بین درمانگر و بیمار است که بیمار را شفا می بخشد و زخم های او را التیام می دهد. در پناه یک رابطه عاطفی امن و کنترل شده که بین بیمار و درمانگر شکل می گیرد، بیمار می تواند کاملا ًآزادانه تمام احساسات و عواطف خود را بازگو کرده تا درمانگر آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و راهکارهای درمانی آن را در اختیار فرد قرار دهد. با گفتگوهای گرم و صمیمی و تجزیه و تحلیل ها و طراحی رفتارهای معقول و واقع بینانه در جلسات درمان فرد می تواند به کمک درمانگر به مسیر اصلی زندگی اش بازگردد؛ هر چند خسته و زخمی، اما باز می گردد.

نویسنده: زینب سعید نیا

https://goo.gl/43a47Y

ما از خودمان میترسیم(خودشناسی)

ما فریبکاران متبحری هستیم و خود و دیگران را می­فریبیم و در این رفتار چنان خبره می­شویم که واقعا فراموش می­کنیم وجود اصلی­مان در پس نقاب پنهان شده است. ما باور داریم همانی هستیم که در آینه می­بینیم.

 

کارل یونگ، روان شناس برجسته به بخشی از وجود ما اشاره می­کند و آن را «سایه» می­نامد. «سایه» شامل همه آن ویژگی­های شخصیتی ماست که سعی می­کنیم پنهان یا نفی کنیم. «سایه» آن جنبه­های تاریکی را در بر دارد که باور داریم از نظر خویشان، دوستان و از همه مهم­تر، خود ما پذیرفتنی نیست.

نیمه تاریک وجود در اعماق آگاهی­مان دفن شده و از دید ما و سایرین پنهان است. پیامی که از این مخفیگاه دریافت می­کنیم ساده است: «من عیب و ایرادی دارم. من خوب نیستم. من دوست داشتنی نیستم. من شایسته نیستم. من بی­ارزشم.»

بسیاری از ما مضمون این پیام­ها را باور می­کنیم. ما اعتقاد داریم چنانچه به اعماق وجود خود نگاهی بیندازیم، با موجودی وحشتناک رو به رو خواهیم شد و در نتیجه از ترس آن که مبادا شخص غیرقابل تحملی را در وجودمان بیابیم، از بررسی دقیق خود طفره می­رویم. ما از خودمان می­ترسیم، از تمامی افکار و احساساتی که سرکوب کرده­ایم، می­ترسیم! برخی از ما چنان با این افکار و احساسات ناآشنا هستیم که فقط زمانی متوجه آنها می­شویم که آنها را به دیگران نسبت دهیم. ما ترس خود را به محیط زندگی، دوستان، خویشان و حتی بیگانگان فرا می­افکنیم و این ترس چنان شدید است که تنها را مقابله با آن را پنهان و یا انکار کردن آن می­دانیم.

ما فریبکاران متبحری می­شویم و خود و دیگران را می­فریبیم و در این رفتار چنان خبره می­شویم که واقعا فراموش می­کنیم وجود اصلی­مان در پس نقاب پنهان شده است. ما باور می­کنیم همانی هستیم که در آینه می­بینیم. باور می­کنیم که فقط جسم و روان هستیم و حتی پس از آن که بارها و بارها در روابط، مشاغل، رژیم­های غذایی و رویاهایمان شکست خوردیم، باز هم پیام­های درونی هشدار دهنده را سرکوب می­کنیم و به خود می­گوییم: «اشکالی ندارد، اوضاع بهتر خواهد شد.» ما بر چشمانمان، چشم­بند می­گذاریم و در گوش­هایمان پنبه فرو می­کنیم تا آن افسانه­های درونی را که آفریده­ایم، زنده نگاه داریم؛ افسانه خوب و دوست داشتنی نبودن، نالایق و بی­ارزش بودن!

به جای سرکوب کردن سایه­هایمان، باید آن جنبه­هایی را که از آنها وحشت داریم ببینیم، آشکار کنیم، بپذیریم و در آغوش بگیریم. منظورم این است که بپذیریم این جنبه­ها نیز به ما تعلق دارند.

هنگامی که با سایه خود آشتی کنید، زندگی شما همچون کرم ابریشمی که به پروانه بسیار زیبا تبدیل شده است، دگرگون می­گردد. دیگر نیازی نیست وانمود کنید کس دیگری هستید و یا ثابت کنید موجود شایسته­ای می­باشید. آن هنگام که سایه خود را در آغوش بگیرید، دیگر نیاز نیست در ترس به سر برید. موهبت­های موجود در سایه خود را پیدا کنید تا سرانجام از تمامی شکوه وجود اصلی­تان بهره­مند شوید. در این حالت آزاد هستید تا آن زندگی را که همواره آرزو داشته­اید، به وجود آورید.

همه ما با ساختار احساسی سالمی به دنیا آمده­ایم. ما در بدو تولد خود را می­پذیریم و دوست داریم. پیش­داوری نمی­کنیم که این ویژگی­هایمان خوب و آن ویژگی­ها بد است. ما با تمامی وجود خود در لحظه زندگی می­کنیم و خود را ازادانه نشان می­دهیم. اما به تدریج که بزرگ­تر می­شویم، اطرافیان خلاف اینها را یادمان می­دهند. آنها به ما می­گویند چگونه رفتار کنیم و چه هنگام بخوریم و بخوابیم، به انسان­های دیگر توجه کنیم یا آنها را دوست داشته باشیم. به این ترتیب ما تمایز گذاشتن را آغاز می­کنیم و دقت می­کنیم که آیا به گریه­های ما به سرعت پاسخ داده می­شود و یا اصلا پاسخی داده نمی­شود. به تدریج می­آموزیم که چه رفتاری سبب می­شود تا قبولمان کنند و چه رفتاری موجب طرد ما می­گردد.. می­آموزیم که آیا به اطرافیانمان اعتماد کنیم یا از آنها بترسیم. می­آموزیم که چه ویژگی­هایی در محیطمان قابل قبول و چه ویژگی­هایی غیر قابل قبول است. این آموزش­ها مرحله به مرحله ما را از زیستن در لحظه دور می­کند و مانع از آن می­شود که خود را آزادانه ابراز کنیم.

ما نیاز داریم که احساس دوران معصومیت خود را دوباره به دست آوریم، همان احساسی که موجب می­شد تا تمامی وجود خود را در هر لحظه بپذیریم. ما باید در چنین فضایی به سر ببریم تا بتوانیم انسانی سالم، شادمان و کامل­تر باشیم. راه حل تمامی مشکلات ما این است.

نویسنده: علی فراهانی

https://goo.gl/xFpFWJ

چگونه همسر خود را ببخشید؟

بخشیدن و گذشت کردن کار آسانی نیست . اما اگر انگیزه ی قوی برای حفظ زندگی مشترک وجود داشته باشد فرد می تواند از خطاها و اشتباهات همسر خود چشم پوشی کرده و او را ببخشد.
در زیر کارهایی را که می توانند به شما در بخشیدن همسرتان به خاطر رفتارها و کردارهای آزاردهنده اش کمک کنند آورده شده اند:
– ذهن خود را آزاد کنید.
– تصمیم بگیرید که همسرتان را ببخشید.
– وقتی رفتارهای آزار دهنده ی همسرتان را به خاطر می آورید سعی کنید توجه خود را به موضوعی دیگرمعطوف کنید و یا خود را به کاری مشغول کنید.
-اشتباه همسرتان را به رخ او نکشید و سعی نکنید دائما” اشتباهات و خطاهای گذشته او را هر زمانی که با هم اختلاف نظر پیدا می کنید به او یادآوری کنید .
با هم قرار بگذارید که اختلاف نظرهایتان را به موضوع فعلی محدود کنید و از مطرح کردن مسائلی که در گذشته داشته اید اجتناب کنید بعضی زوج ها عادت کرده اند که هر مشکلی پیش می آید کل خاطرات منفی زندگی مشترکشان را دوباره مرور کنند.مثلا اگر روزی به علت خستگی و یا هر علت دیگر همسرشان از حاضر نبودن غذا شاکی شود.
به جای اینکه در مورد علت این موضوع صحبت کنید به گذشته های دور برمی گردند که مثلا زمان نامزدی همسرشان قرار بود کاری را برای ایشان انجام بدهد و به موقع انجام نداد یا زمان دیگری که باهم خانه ی پدر همسرشان رفته بودند شام به موقع حاضر نبود. همسرهم سعی می کند با بازگویی رفتارهایی که به نظر ایشان نشان دهنده ی بی توجهی خانم به زندگی مشترک بوده است از خود دفاع کند یا رفتار خود را توجیه کند و یا آن را کم اهمیت جلوه دهد.
به این ترتیب موضوعی که مربوط به زمان حال است و با یک توضیح و یا در نهایت یک عذرخواهی حل و فصل می شود به یک جنگ تمام عیار تبدیل می شود که منجر به قهر و قطع ارتباط عاطفی می شود. این زخم های کوچک بر پیکر رابطه ی عاطفی در طی زمان منجر به زخم های عمیق و گاهی همراه با عفونت می شود که می تواند به مرگ دردناک رابطه ی عاطفی منجر شود.
– سعی نکنید مقابله به مثل کنید و یا از همسرتان بخواهید که جبران کند. این فقط درد و رنج شما را بیشتر خواهد کرد.
– بپذیرید که ممکن است شما علت واقعی رفتار همسرتان را نفهمید.
– به خاطر داشته باشید که گذشت کردن و بخشیدن همسرتان به معنی تایید رفتار او نیست.
– صبور باشید. بخشیدن و گذشت کردن نیاز به زمان دارد و نمی توانید انتظار داشته باشید که این موضوع سریع اتفاق بیفتد.
– اگر احساس کردید که نمی توانید همسر خود را به خاطر رفتاری که با شما داشته ببخشید و در مورد آن مشغولیت ذهنی پیدا کرده اید با یک روان شناس یا مشاور خانواده مشورت کنید.

نویسنده: جواد صادق الحسینی

https://goo.gl/KXhbjt